جدول جو
جدول جو

معنی کول هکردن - جستجوی لغت در جدول جو

کول هکردن
پوست کندن گردو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گُ ذَ دَ)
روی هم انباشتن چیزی را. توده کردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ / تِ شُدَ)
قر دادن. قر دادن کون را. (یادداشت مؤلف). جنبانیدن سرین. (لغات عامیانۀ جمال زاده). رقص کمر.
- کون و کچول کردن، قر دادن در سرین، گاه رقص. (یادداشت مؤلف) : شربتی از این (آب مخمر انگور) بخونی دادند چون بخورد اندکی روی ترش کرد گفتند دیگر خواهی گفت بلی شربتی دیگر بدو دادند در طرب کردن و سرود گفتن و کون و کچول کردن آمد. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
(رَ جُ تَ)
در تداول عامه، حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت. (فرهنگ فارسی معین). بر پشت برداشتن کسی یا چیزی را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کول گرفتن. کسی را بر پشت خود گرفتن و راه بردن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). و رجوع به کول (معنی اول) و ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کول کردن
تصویر کول کردن
حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوته کردن
تصویر کوته کردن
کم کردن طول یا ارتفاع چیزی، کاستن، قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوپه کردن
تصویر کوپه کردن
روی هم انباشتن چیز را توده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوله کردن
تصویر لوله کردن
پیچیدن، در نور دیدن، طی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کول کردن
تصویر کول کردن
((کَ دَ))
حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوله کردن
تصویر لوله کردن
((~. کَ دَ))
در نوردیدن، درپیچیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
قصفٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
Wad
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
entasser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تنومند شدن درشت اندام شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست کندن درخت، پوست کندن بعضی میوه ها مثل: گردو
فرهنگ گویش مازندرانی
بچه ی نامشروع به دنیا آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
zwijać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
گٹھری بنانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
গুচ্ছ তৈরি করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
ม้วน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
kukusanya
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
buruşturmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
丸める
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
לקמץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
скомкать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
뭉치다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
menggulung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
गुच्छा बनाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
oprollen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
accartocciare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
amontoar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
zusammenknüllen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
згортати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
amontonar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی